مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم در یادداشتی، ۱۰ عامل اصلی انحراف و انحطاط مسلمانان را بررسی میکند.
سپس نظر حضرت امام(ره)، مقام معظم رهبری، سید جمالالدین اسدآبادی و شهید مطهری بیان میشود.
مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم در پاسخ به سوال «چرا اکثر جوامع اسلامی از نظر فناوری عقب و سطح پایین هستند؟» یادداشتی در اختیار خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس قرار داده است که متن آن تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
در پاسخ به سؤال «عوامل عقبماندگی مسلمانان از جهت فناوری» باید توجه داشت که مجموع عوامل انحراف و انحطاط مسلمین را مىتوان به دو دسته درونى و بیرونى تقسیم کرد:
مراد از عوامل درونى، عواملى است که از ناحیه مسلمین صادر شده است و عوامل بیرونى، عواملى هستند که از ناحیه بیگانگان به مسلمین رسیده است.
به برخی از عواملی که دست به دست هم داده و وضعیت موجود را رقم زده، اشاره میکنیم.
۱. عامل تفرقه و تجزیهگرایى
یکى از مهمترین اختلافها و انحرافهایى که در میان مسلمین پدید آمد، مسئله جانشینى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله بود. عدهاى آن را انتخابى و گروهى انتصابى مىدانستند. این اختلاف، که اولین اختلاف بعد از حیات پیامبر بود، باعث پیدایش دو فرقه شیعه و سنى گشت. منشأ آن، اختلافات قومى و قبیلهاى بود.
در این زمان نیز شاهدیم که چگونه استعمارگران به نام فرقه گرایى به اختلافات مسلمانان دامن مىزنند و یا در هنگام انتخابات مجلس مثلا به حدى بین اقوام مختلف نزاع قومى پدید مىآید که قوم گرایى بر سایر ارزشها و ملاکهاى مثبت غلبه پیدا مىکند.
۲. ضعف ریشههاى اعتقادى و دیندارى
دومین عامل انحراف و انحطاط مسلمین، ضعف شناخت اعتقادى مسلمانان بود. عقاید، در طول زندگى بشر نقشى بى همتا داشته است و در واقع جامعهاى که در آن عقاید نباشد واقعیت ندارد.
آنچه مورد بحث است بى توجهى مسلمانان نسبت به عقاید حقّه اسلامى و در مقابل، توجه دشمنان نسبت به آن است.
استاد شهید مرتضى مطهرى مىفرماید: «خیلى روشن است که بعضى از جهان بینىها الهام بخش سکون و رکود و جمود و بعضى مایه ترقى و رشد هستند».[ ر.ک: نقدى بر مارکسیسم، ص ۵۲]
۳. ورود فرهنگ بیگانگان
سومین عامل انحراف و انحطاط، ورود اندیشهها و فرهنگهاى بیگانه به اجتماع مسلمین و متأثر شدن آنها از این فرهنگهاست.
صرف ورود اندیشه، از باب آزادى اندیشه و تفکر، هیچ ممانعتى با موازین شرعى و عقلایى ندارد.
آنچه در این باب مورد سخن است جنبه تأثیرى آن بر مسلمانان است. در صدر اسلام بعد از وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله)، مسلمانان پیشرفتهاى نظامى وسیعى در مناطق ایران و روم بدست آوردند مثلاً در پایان سال دوازدهم هجرى جنگ با مشرکان و مخالفان تقریباً تمام شد، لذا ابوبکر لشکر خود را به سمت دره اردن و فلسطین روانه کرد و در سال هفدهم هجرى فلسطین را تسخیر نمود.
در سال نوزدهم با فرماندهى عمرو بن عاص مصر فتح شد. این توسعه طلبى باعث قرابت میان مسیحیان، یهودیان و مشرکان با مسلمانان شد و بدین گونه فرهنگ و عقاید مسیحیان و ادیان و دیگر مذاهب وارد قلمرو مسلمین شد. و از طرف دیگر اکثر مسلمانان، ضعف اعتقادى قابل توجهى داشتند و در رأس آنان شخصیت علمى و فرهنگى اى نبود تا با این گونه شبهات و انحرافات مقابله کند زیرا تنها کسى که توان این مقابله را داشت حضرت على علیهالسلام بود که او را نیز از جامعه اسلامى طرد کرده بودند، هر چند خود حضرت در مواقع ضرورى وارد صحنه مىشد، ولى کمبود فرهنگى آن حضرت به روشنى نمایان و آشکار بود.
آنچه عامل سوم را تقویت مىکرد ورود احبار و رهبان مسیحى و یهودى به ظاهر مسلمان شده در جمع مسلمانان بود. کسانى چون کعب الاحبار، تمیم دارى و وهب بن منبّه یمانى با تظاهر، خود را در قلوب مردم جا دادند سپس نزد خلفا قرب و منزلت پیدا کردند، به طورى که عثمان، کعب الاحبار را به عنوان قاضى القضاه مسلمانان نصب کرد.
بسیارى از عقاید انحرافى که در میان مسلمین پیدا شد، معلول وجود همین احبار و رهبان به ظاهر مسلمان بوده است.
۴. بى اعتنایى به منابع دینى
از دیگر عوامل انحراف مسلمین، بى اعتنایى به منابع دینى است. هر گاه جاى دوستان در محافل خالى شود، بیگانگان و دشمنان جاى گزین آنها مىشوند. وقتى معارف اصیل دینى در دانشگاهها، صدا و سیما و سایر محافل جایى نداشته باشد و در معرفى شخصیتهاى دینى، چون سلمان، ابوذر و… کوتاهى بشود، مردم افراد ناپاک و بى لیاقت را الگو قرار مىدهند.
در صدر اسلام سران اسلامى با جلوگیرى از کتابت و تدوین احادیث، به بهانه ى توسعه قرآن، مانع از پخش احادیث و سیره ى نبوى مىشدند قایل بودند چون سخنان پیامبر صلى الله علیه وآله گاهى از روى رضا و گاهى از روى غضب بیان مىشود، استناد به کلام نبى صلى الله علیه وآله ناتمام است غافل از این که پیامبر نه تنها مانع توسعه قرآن نمىشود، بلکه به تعبیر قرآن، مفسر آن خواهد بود «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ» چنان که خداوند سبحان مىفرماید: آنچه پیامبر اسلام مىگوید وحى است و به هیچ وجه از روى هوى و هوس نیست. «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحى»
۵. افراط و تفریط مسلمین
این عامل از مهم ترین عوامل است. در طول تاریخ مسلمین، گروهى پدید آمدند که با اکتفا به قرآن، از سنت و احادیث پیامبر و ائمه اطهار علیهمالسلام اعراض کردند، و با دلایل بسیار ضعیف، عملکرد غلط خود را توجیه نمودند.
گروه دیگرى نیز به تبعیض قرآن پرداختند و بعضى از آیات قرآن را اخذ کرده و بعضى را رها نمودند.
گروه سومى که گرفتار این عامل شدند و به اخبارگرایان معروفند، کسانى هستند که با اخذ احادیث و سنت پیامبر و عترت نبى اکرم صلى الله علیه وآله قرآن و عقل را کنار گذاشتند و قایل اند که قرآن براى «من خوطب به» نازل شده است و ما مخاطبان قرآن نیستیم و آن را نمىفهمیم، در نتیجه ظهور قرآن براى غیر معصومین حجیت ندارد.
این عامل ـ یعنى افراط و تفریط، که به صورت انفکاک و جدایى قرآن از قرآن، قرآن از سنت و عترت پیامبر، و سنت و عترت پیامبر از قرآن ظهور یافت ـ مانند سایر عوامل انحراف، اختصاص به زمانهاى گذشته ندارد، بلکه اکنون نیز اگر قاریان قرآن به صوت، لحن، تجوید، ترتیل و زیبایى ظاهر قرآن اکتفا کنند و از مفاهیم و معارف آن لذت و بهرهاى نبرند، و یا طلاب علوم دینى یک دوره تفسیر قرآن را فرا نگیرند، آنها نیز گرفتار انفکاک معارف بشرى از معارف الهى شدهاند.
اگر دانشجویان به علوم تجربى، ریاضى و انسانى بپردازند و از معارف الهى بیگانه شوند، گرفتار فرهنگ بیگانگان مىگردند. پس باید راه اعتدالى که قرآن به آن اشاره کرده است،[ بقره، ۱۴۳] را طى نمود و از افراط و تفریط پرهیز کرد.
گروه دیگرى که با عامل افراط و تفریط به انحراف کشیده شدند، جمود گرایانى هستند که با «خشک مقدسى» خود به لفظ و کتابت و جلد قرآن تمسک جسته و به محتواى آن توجهى نکردند.
بهترین نمونه تاریخى جمودگرایى فکرى و عملى، خوارجند. آنها از صحابه حضرت على علیهالسلام در جنگ صفین بودند. معاویه وقتى دید حضرت در شرف پیروزى است، با نیرنگ به عمرو بن عاص دستور داد که قرآنها را بر سر نیزهها قرار دهند، تا به اصحاب حضرت، نشان دهند که مسلمان و اهل قرآناند. حضرت على علیهالسلام به حیله و مکر آنها اعتنا نکرد و فرمود: اینها بهانه مىآورند. ولى عدهاى از نادانان و مقدس نماها با حضرت مخالفت نمودند و گفتند ما با قرآن نمىجنگیم. حضرت به آنها فرمود: من هم با قرآن نمىجنگم. از روز اول نیز، دشمن را به قرآن دعوت کرد و فرمود: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحى» آگاه باشید که من شما را به کتاب خدا و سنت رسول او و حفظ خون این امت دعوت مىکنم.
اما معاویه نه تنها به درخواست امام توجهى نکرد، بلکه به گرفتن انتقام خون عثمان نیز اصرار ورزید. با ظاهر قرآن، در مقابل لشکر على علیهالسلام حاضر شد و موجب فریب عدهاى از اصحاب حضرت گردید. امام على علیهالسلام فرمود: معاویه، عمرو بن عاص، ولید بن عتبه بن ابى معیط، حبیب بن مسلمه، ضحاک بن قیس و ابن ابى سرح و… نه یاران دیناند نه قرآن من بیشتر از شما آنان را مىشناسم، آنها را در کودکى دیدهام و با آنها بزرگ شدهام، اینان در آن روزها بدترین کودکان و بعدها بدترین مردمان بودند، قرآن را زیر پا نهاده و آن را کنار انداختند.[ ر.ک: فتوح، ج ۳، ص ۳۲۱ ـ ۳۲۲]
متأسفانه آنها به سخنان امام زیاد توجه نکردند و حتى امام را به پذیرش حکمیت مجبور کردند و ابوموسى اشعرى را به عنوان نماینده خود در حکمیت برگزیدند در نتیجه با نیرنگ و فریب عمروعاص، نماینده لشکر معاویه، ابوموسى اشعرى حضرت على علیهالسلام را از خلافت عزل کرد و معاویه عمر را براى خلافت برگزید.[ ر.ک: طبقات الکبرى، ج ۴، ص ۲۵۶ ـ ۲۵۷] خوارج وقتى متوجه مکر و نیرنگ معاویه شدند، در توجیه عمل خود گفتند:
از اوّل حکمیت ما اشتباه بود حکمیت تنها از آن خداوند است، زیرا: «لا حکم الا لله» و على با این کارش کافر شده است.
این افراد شورشى نه تنها گرفتار این اندیشه انحرافى شدند، بلکه از على علیهالسلام روى برگردانده، دوستدارانش را به قتل رساندند.
بعد از مدتى، حضرت على علیهالسلام ابن عباس را براى پند دادن، به سمت اصحاب نهروان فرستاد، آنها که حدود دوازده هزار نفر بودند پیشانیهایشان از کثرت عبادت پینه بسته و دستهایشان مانند پاهاى شتر سفت شده بود، پیراهنهاى کهنه و مندرس به تن داشتند، اما مردمى مصمم و قاطع بودند.
سپس خود حضرت امیر علیهالسلام، به نهروان رفت و با آنها به گفت وگو و نصیحت پرداخت. آنها را از انحرافات اعتقادى و عملى شان آگاه ساخت. ایشان فرمود:[نهج البلاغه، خطبه ۴۰]
آیه لاحکم الا لله سخن حقى است، اما از آن باطل اراده مىکنند، بله قانونگذارى از آن خداست، اما اینها مىگویند غیر از خدا نباید کسى امیر باشد، مردم احتیاج به حاکم دارند، خواه نیکوکار باشد یا بدکار. در پرتو حکومت او مؤمن کار خود را انجام دهد و کافر از زندگى خویش بهرهمند گردد و خداوند مدت را به پایان رساند و به وسیله حکومت مالیات جمع شود تا با دشمن پیکار شود. راهها امن مىشود، حق ضعیف از قوى گرفته مىشود تا نیکوکار آسایش یابد و از شر بدکار آسایش به دست آید.
پس از سخنان حضرت(علیه السلام)، عده زیادى به ایشان ملحق شدند، ولى عدهاى ماندند و جنگ با على علیهالسلام را انتخاب کردند و بعد از جنگى دلخراش، اکثر آنها کشته شدند. جمود فکرى و خشک مغزى خوارج، که در عمل آن گونه خدا را عبادت مىکردند اما در اندیشه منحرف بودند، بسیارى از مردم را از راه حق منحرف ساخت لذا حضرت، بعد از فراغت از جنگ فرمود: من بودم که چشم فتنه را از سرش در آوردم و غیر از من احدى جرأت این کار را نداشت.[ نهج البلاغه، خطبه ۹۱]
در عصر حاضر نیز این جمود فکرى و مقدس مآبى، در میان مسلمین وجود دارد. خطر وجود درویش مسلکان و خانقاه نشینان کمتر از خطر خوارج نیست زیرا برخى از آنها نه تنها از واقع دین دست کشیدند، بلکه ظواهر و شریعت را، به بهانه رسیدن به طریقت و حقیقت، کنار گذاشتند، بدعتهاى غیرمشروع چون رقص و سماع را وارد دین کردند و از سراب افکار قدیم یونانیان مانند عقاید کلبیون و بعضى رواقیین و نیز عقاید رهبانیت مسیح و هندویسم، خود را سیراب کردند. فرقه بابیت که سید على محمد باب مؤسس آن بود و با ادعاى بابیت به ادعاى الوهیت سر درآوردند، نیز معلول همین جمود فکرى و خشک مغزى است.
۶. دنیا زدگى
یکى از مهمترین و برجسته ترین عوامل مؤثر در انحراف و انحطاط مسلمین، دنیازدگى آنهاست. در مورد معرفى دنیا و مذمت دنیازدگى مطالب فراوانى از پیشوایان دین به ما رسیده است. حضرت على علیهالسلام در کلمات قصار نهج البلاغه دنیا را چنین معرفى مىکند: «الدنیا تغر و تضر و تمرّ» دنیا در ابتدا انسان را فریب مىدهد، بعد به او ضرر مىرساند و سپس او را رها مىکند. همان گونه که عدهاى به دور بچه یتیمى که سرمایهاى از پدرش به او رسیده است ـ بچرخند و فریبش بدهند و بعد از ربودن اموالش او را رها کنند، دنیا نیز سرمایه بزرگ ایمانى آدمیان را مىرباید و آنان را در گمراهى رها مىسازد.
در حدیث دیگرى مىفرماید: «حب الدنیا رأس کل خطیئه» اصل و اساس هر گونه بدى و زشتى، حب دنیاست.
روشن گشت که دنیا در متون دینى ما به شدت مذمت شده است ولى مطلب مهم تر آن است که ببینیم دنیا چیست؟ آیا کار و تلاش، چنان که بعضى از متصوفه پنداشتهاند، دنیا محسوب مىشود؟ آیا زهد و اعراض از دنیا، به معناى کناره گیرى از مسئولیتهاى اجتماعى و اجتناب از تشکیل خانواده است؟
بى گمان هیچ کدام از تعاریف فوق، دنیاى مذموم معرفى نمىکند. دنیایى که پیشوایان دین از آن نهى مىکنند، چیزى جز محبت و دل بستن به غیر خدا نیست چیزى که انسان را از خداوند دور مىکند.
پس انسانى که در جامعه زندگى مىکند، خانواده تشکیل مىدهد، مسئولیت مىپذیرد، ثروت گرد مىآورد، ولى ذرهاى از محبت خدا اعراض نمىکند و روز به روز انس بیشترى به خداى سبحان پیدا مىکند، اهل دنیا نیست و در مقابل، اگر کسى اهل علم و عبادت باشد، اما دلش سرشار از آرزوهاى نفسانى و محبت غیر خدا باشد، بى گمان، دنیا زدهاى بیش نیست. بنابراین دنیا یعنى هر چیزى که بازیچه و سرگرم کننده انسان و وسیله ى غفلت انسان از خداوند باشد.
۷. شناخت ناصحیح دین
یکى دیگر از عوامل انحراف و انحطاط مسلمین، درک نادرست دینداران و عالمان دین از معارف و مفاهیم دینى است. در قلمرو دین، اصطلاحاتى وجود دارد که اندیشمندان اسلامى در تفسیر آن دچار اختلاف شدند، برخى درک ناقص و نادرست و گروهى درک صحیح و کامل از دین به دست آوردند. بعضى از آن مفاهیم عبارت اند از: مفهوم قضا، قدر، شفاعت، تقیه، انتظار فرج، صبر، زهد و حکومت.
اگر آنها مبانى و مقدمات معرفت دینى را به طور صحیح طى مىکردند و از پیش فرضهاى ذوقى و سلیقهاى بهره نمىبردند و در تفسیر آنها از اهل ذکر و معصومان در اندیشه، استفاده مىکردند، به چنین خطاهاى بزرگى گرفتار نمىشدند و از مفاهیم قضا و قدر، جبر و از شفاعت، تقیه و صبر و سستى و کسالت و از زهد، تصوف و از انتظار فرج، نفى حکومت و مبارزه با ظلم را استنباط نمىکردند.
۸. حکومتها و کارگزاران فاسد
یکى دیگر از مهم ترین عوامل سقوط و بدبختى مسلمین، وجود حکومت هاى باطل و کارگزاران فاسد و دنیاطلب بوده است. آنان براى تحقق اهداف و آرزوهاى نفسانى شان، مردم را به خود نزدیک مىکردند و به عیاشى و جمع آورى اموال دنیاگرایى مىپرداختند و متأسفانه خود را خلیفه مسلمین مىنامیدند. آنها مناطقى را که با خون شهیدان بدست آمده بود به راحتى از دست مىدادند سقوط حکومت مسلمین در اسپانیا این سرزمین زیبا و خرم که در قاره اروپا واقع شده به تصرف مسلمانان درآمد و در پرتو نفوذ اسلام، به تمدن عظیم اسلامى دست یافت
زمامداران مسیحى در اندلس براى نابودى مسلمین، مشروبات الکلى را به طور رایگان در دسترس جوانان مسلمان، قرار مىدادند. در روز چهارم جمادى الثانى سال ۴۸۶ هجرى، «عدى بن عبدالعزیز» مشهور به «نبى ذوالنون» نخست وزیر مسلمین با مسیحیان قرار داد محرمانهاى بست و قلعههاى والانس را تسلیم آنان نمود و سربازان مسیحى با ورود به شهرهاى اطراف شدیدترین جنایات را مرتکب شدند و حتى بنى ذوالنون خائن را نیز در آتش سوزاندند و به این ترتیب تمام سرزمین اندلس از اختیار مسلمین خارج گشت و به تصرف مسیحیان درآمد.[ براى اطلاع بیش تر: ر.ک: گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ص ۷۷۰ و ۸۰۷، و تاریخ دولت اسلامى در اندلس]
۹. ضعف مراکز دینى
عامل دیگرى که موجب انحراف مسلمین گردید، محدود شمردن وظایف عالمان دینى به برپاداشتن مراسم احکام عبادى، و بیان احکامى، مانند طهارت و نجاست است.
اندیشمندان دینى، باید به تمام ابعاد دین توجه نمایند و اسلام را به تمام و کمال درک نمایند همان گونه که فقه و احکام فقهى جزو دین است، عقاید و اخلاق نیز در قلمرو دیناند. در فقه اهل بیت علیهمالسلام مطالب زیادی درباره مکتب اقتصادى، سیاسى، مدیریت فقهى و… وجود دارد که فقط محققان اندکى به آن توجه کردهاند. آیا احیاى این ارزشها، از وظایف عالمان دین و مراکز دینى نیست و از همه مهمتر این که امروز غیر از دیروز است.
امروزه صدها مسئله جدید اعتقادى و کلامى مطرح است که بدون کار جدى و تخصصى، امکان مقابله با آن وجود ندارد چنان که مقام معظم رهبرى نیز به این حقایق اشارات واضحى فرمودند امید است از برکت توجهات امام زمان(عج) حرکتهاى آینده در این زمینه، نتایج مثبتى را به حوزههاى علمیه عطا نماید.
۱۰. بىتوجهى مسلمین به عوامل انحراف و انحطاط
شاید مهمترین عامل انحراف مسلمین، بى توجهى آنان به عوامل انحراف و انحطاط است چون متاسفانه عامه مسلمانان به کار و کسب و تجارت و تحصیل مشغولند و کمتر به دردهاى خود و جامعه دینیشان توجه مىکنند. در حالى که پیشوایان معصوم علیهمالسلام فرمودهاند: «من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم». مگر این عزیزان به خاطر همین توجهات و مبارزات به شهادت نرسیدند. البته انقلابات مردمى، در جامعه مسلمین کم نبوده است، ولى بعد از هر انقلابى تا مدتهاى طولانى مردم به فکر مسائل شخصى خود هستند و کم تر دردهاى اجتماع را درمان یابى مىکنند. شایان ذکر است که مردم سلحشور ایران زمین، به علت وجود پر برکت امام راحل و ره نمودهاى مقام معظم رهبرى، بیش از دیگران به درمان دردها پرداختند و بعد از گذشت بیست و شش سال هنوز در صحنه هاى سیاسى و اجتماعى حضور دارند.
***دیدگاههاى اندیشمندان اسلامى درباره عوامل انحطاط***
الف) دیدگاه امام خمینى (ره)
امام راحل در سخنان و نوشتههاى هدایتگستر خود درباره گرفتارىها و عوامل عقب ماندگى مسلمین، مطالب آموزندهاى ارائه نموده است، از جمله:
۱. حکومتهاى فاسد حاکم بر جوامع مسلمین
امام (رحمه الله) در توضیح این عامل مىفرماید: مشکل مسلمین، حکومتهاى مسلمین است. این حکومتها هستند که به واسطه روابطشان با ابرقدرتها و سرسپردگىشان به ابرقدرتهاى چپ و راست، مشکلات را براى ما و همه مسلمین ایجاد کردهاند. اگر این مشکل از پیش پاى مسلمین برداشته شود مسلمین به آمال خودشان خواهند رسید و راه حّل آن به دست ملت ماست.[ صحیفه نور، ج ۱۲، ص ۲۷۸]
۲. ذلیل شمردن مسلمین
۳. جدایى دین از سیاست
این دو عامل در زمان حضرت امام حسین علیهالسلام هم وجود داشت. حضرت براى اصلاح امت جدش قیام کرد و با منافقانى جنگید که سعى داشتند با تزریق شعارهایى نظیر، جدایى دین از سیاست، مردم را از رسیدن به حقیقت دور کنند.
امام راحل در اینباره مى فرماید: تزریق کرده بودند به ملتها، به مسلمین به دیگر اقشار جمعیتهاى دنیا که سیاست کار شماها نیست، بروید سراغ کار خودتان و آن چیزى که مربوط به سیاست است بدهید به دست امپراطورها. همه چیز مسلمانان و مستضعفان را ببرند و ما بنشینیم بگوییم که نباید حکومت باشد، این یک حرف ابلهانه است اینها مصیبتهایى است که به مسلمانان وارد شده است و سیاستهاى خارجى براى چاپیدن اینها و براى از بین بردن عزت مسلمین به آن دامن زدند.[ همان، ج ۲۰، ص ۱۹۸]
هم چنین مىفرماید: رسول الله پایه سیاست را در دیانت گذاشته است. رسول الله تشکیل حکومت و تشکیل مراکز سیاست داده است.[همان، ص ۱۹۱]
۴. بى توجهى از درک بیان اسلام واقعى
امام از سال ۴۲ و حتى قبل از آن، همیشه در صدد بود با معرفى اصول حقیقى اسلام، چهره واقعى آن را نمایان کند چه بسا با تفسیر نادرست عناوین مقدس، مسلمانان متدین را به عقب ماندگى سیاسى و اجتماعى گرفتار کرده، ارزشهاى کثیف را جاى گزین ارزشهاى اسلامى مىکردند به خصوص زنان مسلمان باید هوشیار باشند که استکبار و سیاستمداران بى دین، به اسم آزادى و حقوق زن قصد دارند زنان را اسیر مسائل شیطانى غرب گردانند. مهمتر از آن این که چشمها و گوشها و زبانهایى که لازم است به بیان و استماع حقایقى دینى بپردازند تا مردم به دام تبهکاران نیفتند، باید کور و کر و لال شوند.
امام مىفرماید: ابتلاى اسلام امروز این است که گوشهایى که باید به مسائل و مشکلات مسلمین گوش بدهند کر شدهاند، زبانهایى که باید براى مصالح مسلمین به کار بیفتند لال شدهاند و چشمهایى که باید مصیبتهایى که بر مسلمین وارد مىشود ملاحظه کنند کور شدهاند ما با این لالها و کرها و کورها چه بکنیم.[ همان، ج ۱۶، ص ۱۹۸]
۵. غرب و شرقزدگى و از خود بیگانگى
۶. روحیه مصرف گرایى
این دو عامل خطرات فراوانى را براى جامعه مسلمین بدنبال داشته است، مثل بىارزش شمردن ارزشهاى دینى و ملى و دادن ارزشهاى کاذب به فرهنگ بیگانگان و ترویج مصرف کالاهاى وارداتى که موجب عقب ماندن جوامع دینى مىگردد. متاسفانه هنوز هم این دو عامل در جوامع دینى آثار منفى خود را بروز داده، حتى قشر اندیشمند دینى را به خود جلب کرده است.
امام عزیز در وصیت نامه الهى خود در تبیین این دو عامل مىفرماید:
از جمله نقشههاى که تاثیر بزرگى در کشورها و کشور عزیزمان گذاشت و آثار آن تا حد زیادى بجا مانده، بیگانه نمودن کشورهاى استعمارزده از خویش و غرب زده و شرق زده نمودن آنان است به طورى که خود و فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفتند و غرب و شرق را دو قطب قدرتمند و نژاد برتر، و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله گاه عالم دانستند، و وابستگى به یکى از دو قطب را از فرایض غیرقابل اجتناب معرفى نمودند و قصه این امر غم انگیز طولانى و ضربههایى که از آنان خورده و اکنون نیز مىخوریم، کشنده و کوبنده است و غم انگیزتر این که، آنان ملتهاى ستمدیده زیر سلطه را در همه چیز عقب نگهداشتند و کشورهایى مصرفى بار آوردند.
به قدرى ما را از پیشرفتهاى خود و قدرتهاى شیطانیشان ترساندهاند که جرأت دست زدن به هیچ ابتکارى را نداریم و همه چیز خود را تسلیم آنان کرده و سرنوشت خود و کشورهاى خود را بدست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطیع فرمان هستیم، و این پوچى و تهى مغزى مصنوعى موجب شده که در هیچ امرى به فکر و دانش خود اتکا نکنیم و کورکورانه از شرق و غرب تقلید نماییم، بلکه اگر فرهنگ، ادب، صنعت و ابتکار داشتیم نویسندگان و گویندگان غرب و شرق زده بى فرهنگ آنها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فکر و قدرت بومى ما را سرکوب و مایوس نموده و مىنمایند. رسوم و آداب اجنبى را هر چند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار و نوشتار ترویج کرده و با مداحى و ثناجویى، آنها را به خورد ملتها داده و مىدهند. فى المثل اگر در کتاب یا نوشته یا گفتارى چند واژه فرنگى باشد بدون توجه به محتواى آن با اعجاب، پذیرفته و گوینده و نویسنده آن را دانشمند و روشن فکر به حساب مىآورند. و از گهواره تا قبر به هر چه بنگریم اگر با واژه ى غربى و شرقى اسم گذارى شود مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پیشرفتگى محسوب و اگر واژه هاى بومى و خودى به کار رود مطرود و کهنه و واپس زده خواهد بود… رفتن به انگستان و فرانسه و آمریکا و مسکو افتخارى پر ارزش و رفتن به حج و سایر اماکن متبرکه کهنه پرستى و عقب ماندگى است. بى اعتنایى به آنچه مربوط به مذهب و معنویات است از نشانههاى روشن فکرى و تمدن و در مقابل، تعهد به آن امور، نشانه ى عقب ماندگى و کهنه پرستى است. اینجانب نمىگویم ما خود همه چیز داریم، معلوم است ما را در طول تاریخ نه چندان دور، خصوصا در سدههاى اخیر از هر پیشرفتى محروم کردند. دولتمردان خائن و دودمان پهلوى، خصوصاً مراکز تبلیغاتى، دستاوردهاى خودى و نیز خود کوچک دیدنها و ناچیز دیدنها، ما را از هر فعالیتى براى پیشرفت محروم کرد. وارد کردن کالاها از هر قماش و سرگرم کردن بانوان و مردان، خصوصاً طبقه جوان به اقسام اجناس وارداتى از قبیل ابزار آرایش و تزیینات و تجملات و بازىهاى کودکانه و به مسابقه کشاندن خانوادهها و مصرفى بار آوردن هرچه بیش تر، که خود داستان هاى غم انگیز دارد.[وصیت نامه ى سیاسى، الهى]
ب) دیدگاه مقام معظم رهبرى
رهبر معظم انقلاب در آثار و سخنان اندیشمندانه شان به عوامل انحراف و انحطاط مسلمین اشاره نمودهاند که به برخى از آنها اشاره مىشود.
ایشان مهم ترین عامل عقب ماندگى را نشناختن انسان و پایمال کردن صفات ویژه انسان مىداند:
وضع زندگى بشر در سایه تمدن کنونى و در خط سیر فعلى، انسانیت را به فنا و نابودى تهدید مىکند یعنى صفات ویژه انسان را پایمال مىسازد و به این دلیل، برپا شدن مجتمع اسلامى ضرورتى است حتمى و اجتناب ناپذیر.[ ادعا نامهاى علیه تمدن غرب، ص ۲۳]
هم چنین به عوامل ذیل اشاره مىنمایند:
۱. بى اطلاعى از حال انسان
۲. آشفتگى و سردرگمى زندگى انسانها
۳. تمدن مادى کنونى
۴. ملتهاى به اوج تمدن رسیده، و ملتهایى که بى اعتنا به صفات ویژه انسانىاند، کوشیدهاند روش ماشینى و حیوانى را بر زندگى انسان، تطبیق دهند و نابخردانه، این مایه برترى انسان از حیوان و ماشین را نادیده گرفتهاند [همان، ص ۲۴(با تلخیص)]
۵. نظام سرمایه دارى
چنانکه مىفرمایند: این جنون نفع پرستى، زاییده آیین ننگین و ظلمانه ربا خوارى بود که از آغاز با نظام سرمایه دارى در هم آمیخته و آن چنان در آن نظام رخنه کرده بود، که پایه اقتصاد جدید به شمار مىآمد و خود از سویى دیگر همه ارزشهاى اخلاقى و انسانى و اجتماعى را مفاهیمى پوچ و بى معنى مىگرفت و اجازه نمىداد که این مفاهیم در قوانین اقتصادى، کوچک ترین دخالتى کرده و آبى بر آتش این جنون عالم سوز بپاشند… انحطاط اخلاقى یکى دیگر از ارمغانهاى نظام سرمایه دارى است.[ ادعا نامه اى علیه تمدن غرب، ص ۱۵۹ و ۱۶۱]
۶. برداشتهاى نادرست و بدفهمى نسبت به مفاهیم دینى
ایشان در درک نادرست جوامع از مفهوم با ارزش صبر چنین مىفرمایند: متاسفانه بلاى تحریف، که بلاى عمومى یا اغلبى واژههاى اسلامى است، این واژه (یعنى واژه صبر) را نیز، بى نصیب نگذارده و… هنگامى که در یک جامعه ستمکش و بى اراده و اسیر، عوامل فساد و انحطاط مطرح شود، بزرگ ترین وسیله براى ستمگران و مفسدان و بزرگترین عامل و مشوّق عقب ماندگى و انحطاط و فساد خواهد بود. [ گفتارى در باب صبر، ص ۶]
ج) دیدگاه سید جمال الدین اسد آبادى
سید جمال یکى از مصلحان بزرگ اجتماعى بود که تمام عمر خود را صرف ترقى مسلمین و آگاه ساختن آنان از عقب ماندگى افتادگى کرد.
وى عوامل ذیل را دردها و مشکلات جامعه اسلامى بر شمرده است:
۱. استبداد حکّام
۲. جهالت و بى خبرى توده مسلمان و عقب ماندن آنها از کاروان علم و تمدن
۳. نفوذ عقاید خرافى در اندیشه مسلمانان و دور افتادن آن ها از اسلام نخستین
۴. جدائى و تفرقه میان مسلمانان به عناوین مذهبى و غیر مذهبى
۵. نفوذ استعمار غربى
ایشان براى رهایى از این دردها و بدبختىها از همه امکانات، مسافرتها، تماسها، سخنرانىها، نشر کتاب، مجله، تشکیل حزب و جمعیت، حتى از رواج نردن و نیز خدمت در ارتش، بهره جست.
وى راه و چاره را در امور زیر مىدانست:
۱. مبارزه با خودکامگى مستبدان
۲. مجهز شدن به علوم و فنون جدید
۳. بازگشت به اسلام نخستین و کنار گذاشتن خرافات و پیرایهها و ساز و برگ هایى که در طول تاریخ به اسلام نسبت دادهاند
۴. ایمان و اعتقاد به مکتب
۵. مبارزه با استعمار خارجى، اعم از استعمار سیاسى و فرهنگى
۶. اتحاد مسلمین
۷. دمیدن روح پرخاشگرى و مبارزه و جهاد به کالبد نیمه جان جامعه ى اسلامى
۸. مبارزه با خود باختگى در برابر غرب. [تلخیص از:مرتضى مطهرى، بررسى اجمالى نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص ۲۰ ـ ۲۹]
د) دیدگاه استاد شهید آیتالله مرتضى مطهرى
استاد مطهرى، احیاگر اندیشه دینى و مصلح اجتماعى نیز در این مورد سخنان فراوان گفته است.
وى در اینباره مىگوید: هر مکتب اجتماعى معمولاً درباره علل انحراف و انحطاط و هم چنین علل تعالى و ترقى خود اظهار نظر مىکند و طرز اظهار نظر یک مکتب درباره این مطلب زاییده این است که با چه دیدى نسبت به ترقى و انحطاط یا انحراف و استقامت یک جامعه مىنگرند.
مثلا اگر کسى ترقى جامعه را فقط در پیشرفت مسائل اقتصادى و انحراف آن را در گرو شکست مادى و اقتصادى بداند یک جور ترقى و انحراف را مىنگرد، و اگر کسى انحراف و ترقى را در پیشرفت و تکامل مسائل اعتقادى و اخلاقى بداند به گونهاى دیگر آن مفاهیم را تفسیر مىکند. [ر.ک: ده گفتار، ص ۱۴۴ ـ ۱۵۲]
وى در ادامه مىگوید:
عدهاى از غربىها به اسلام حمله مىکنند و علت انحراف و انحطاط مسلمین را خود اسلام مىدانند، ولى از بحثهاى آینده روشن مىشود که اسلام هیچگونه مسولیتى در انحراف مسلمین ندارد، بلکه مسلمین از تعالیم اجتماعى اسلام منحرف شده و به تبع آن به انحطاط کشیده شدند، هم چنان که پیشرفت کشورهاى مسیحى از نظر مادى و اقتصادى بر حقانیت مسیحیت دلالت نمىکند.
ایشان یکى از عوامل انحطاط مسلمین در عصر حاضر را نابودى و یا تحریف معارف دینى دانسته و معتقد است که توحید، نبوت، ولایت و امامت تحریف شده، مفاهیم ارزشى چون صبر، زهد، تقوا، توکل و… مسخ شده و تا وقتى که این مفاهیم، چهره حقیقى خود را بر روى مسلمین باز نکنند، آنها ترقى نخواهند کرد.
استاد در مقدمه کتاب انسان و سرنوشت، فهرستى نسبتا مفصل از این بحث را ارائه نموده و مىنویسد: در جواب علل انحراف و انحطاط مسلمین سه بخش اسلام، مسلمین و عوامل بیگانه مورد بررسى قرار گرفته و افکار و معتقداتى چون: اعتقاد به سرنوشت و قضا و قدر، اعتقاد به آخرت و تحقیر زندگى دنیا، شفاعت، تقیه، انتظار فرج و امثال آن مورد اتهام واقع شدهاند. (برای مطالعه بیشتر: مرتضی مطهری، انسان و سرنوشت)


