در کشور ما مردم اکثرا معلولان را اشخاص قشر دوم و ناتوان می شمارند. این افراد بدون اینکه بدانند که معلولیت نه تنها ناتوانی نیست، بلکه یک محدودیت است و درصورتیکه فرصت ها برای آنها مساعد شود معلولان می توانند همانند دیگر افراد جامعه رفتار و عمل کنند.
بسیاری از ما وقتی با افرادی که با وجود محدودیت های فراوان در اوج امید زندگی می کنند و اطرافیان را نیز به سمت امیدواری سوق می دهند، روبرو می شویم از خودمان خجالت می کشیم که با وجود سلامت کامل، از همه توان خود برای رسیدن به قله های موفقیت استفاده نمی کنیم و ناشکری لق لقه زبانمان شده است.
معلولیت، قصه پر غصه ای است که تنها کسانی با آن آشنایی دارند که خود یا عضوی از خانواده آنها معلول باشد.
در این میان جمعی از معلولان با این مشکلات کنار آمده اند و افرادی درس آموز برای دیگران شده اند.
از خودتان بگویید. اهل کجا هستید و چند سال دارید؟
-من ندا اخلاقی هستم متاهل و ۳۰ساله – متولد تهران هستم و پس از گذراندن دوران ابتداییام در تهران به همراه خانوادهام به شمال آمدم و در حال حاضر ساکن شهرستان لاهیجان هستیم.
تا چه مقطعی درس خواندید؟
-تا دیپلم درس خواندم و دیگر ادامه ندادم.
درباره معلولیت خودتان توضیح دهید و این که چطور با بحران ناشی از آن کنار آمدید؟
-آن طور که والدین توضیح دادند و از پزشکان و کار درمانم شنیدم این گونه بوده که در هنگام به دنیا آمدن دچار آسیب به مخچه شدم و کندی حرکات در اندامها و همچنین مشکل در صحبت کردن دارم به عبارتی مشکل CP دارم . بعد از دیپلم همیشه سرگردان بودم دوست داشتم مغزمو عمل کنم وقتی میدیدم دوستام میتونن درس بخونن و من این توان رو ندارم چون من در مدرسه عادی درس خواندم و در آن زمان مدرسهای برای ما که مشکلات این چنینی داشتیم وجود نداشت تا زمانی که من با معلولین آشنا شدم و وقتی اردوهای تفریحی با سایر معلولین رفتم به آرامش رسیدم و همچنین یک جملهای تو تلویزیون شنیدم که مشکل را باید پذیرفت و با مشکل کنار آمد.
با وجود مشکلاتی که دارید زندگی شما چه رنگی دارد؟
-زندگی من رنگ خاصی ندارد و مجموعهای از همه رنگهاست یعنی تلفیقی از همه رنگهاست که باعث میشه زندگی من مثل رنگینکمان باشه.
برخی معلولیت را یک بلا میدانند و برخی موهبت الهی به نظر شما معلولیت شما کدام یک از اینهاست؟
-به نظر من حکمت خداوند است نه بلا و نه موهبت الهی است خداوند به من لطف زیادی کرده و من خیلی از معجزهها تو زندگیم دیدم یکی از معجزهها پدر و مادرم است که مثل فرشتههایی به روی شونههای من نشستند.
و معجزه بعدی زندگیام همسرم است که باهاش آشنا شدم که تفاهم زیادی باهاش دارم .
وضعیت معلولان را در جامعه چگونه میبینید؟
-خیلی جالب نیست و معلولین ما نیازمند کمکاند نه تنها کمک مالی بلکه ایجاد شغل و کمکهای عاطفی و حتی در اختیار قرار دادن بودجه برای رفتن به اردو جهت آشنایی یا وضعیت سایر معلولین
چه کسانی در این سالها پا به پایت آمدند و به تو در کارهایت کمک کردند؟
-مهمترین و بیشترین نقشی که در زندگی من ایفا کردند پدر و مادرم بودند که هنوزم از حمایت آنها برخوردارم و جا داره که از شون تشکر کنم و دوس دارم در هر لحظه از زندگی اونها رو شاد ببینم و شادشون کنم و از همسرم تشکر کنم او نیز به من کمک کرده و کنارم است.
از کجا امید به شعر گفتن در شما بوجود آمد؟
-در دوران نوجوانی یه شعری تو روزنامه دیدم که توجه من رو به خودش جلب کرد از اون موقع بود که احساس کردم به شعر علاقه دارم و کم کم متوجه شدم که میتونم برای دل خودم بنویسم.
اولین باری که شعر گفتی کی بود ؟و اولین بار شعرت را کجا خوندی؟
-دقیقاً یادم نمیآد ولی با توجه به شرایطی که تو زندگیام پیش آمد اوایل به صورت نوشته ادبی مینوشتم و اولین بار شعر مو تو مدرسه حمایت معلولین شرق گیلان خوندم.
تا به امروز چند شعر سرودی؟
-دقیقاً نمیدونم ولی فکر کنم محدوده – بیشتر عاشقانه است و اون عواطفی است که من باهاش درگیر بودم و واقعاً نوشته دل است که به رشته تحریر در آمده و اصلاً فکر شو نمیکردم که یک روزی مورد استقبال قرار بگیره .
چرا این همه هنر ، شعر را انتخاب کرد؟
-اتفاقات زندگی و دست و پنجه نرم کردن با اونها
دلایل موفقیتتان چیست؟
-فک میکنم به خاطر نوشتههایی بوده که از دلم بر میآمد و بر دل دیگران نیز تاثیر میگذاشت .
هدفتان برای آینده چیست؟
-هدفم رسیدن به زندگی بهتر و رسیدن به موفقیت و شادی بیشتر
مهمترین آرزویت چیست؟
-بزرگترین و مهمترین آرزویم سلامتی خودم و خانوادهام هست و معتقدم که شادی بزرگترین آرزو من است که میتونم برای خودم و اطرافیانم داشته باشم.
نقطه قوت تو نسبت به دیگر بیماران چه بود؟
-در گذشته من اصلاً تمایلی برای بیرون رفتن نداشتم ولی ارتباط با معلولین و ارتباط با کسانی که شرایط یکسانی داریم که این امکانات و آشناییها در بهزیستی فراهم میشد باعث شد من خود را باور کنم همچنین نقش خانواده و همسرم باعث نقطه قوت من نسبت به دیگر بیماران بوده در دوران زندگیام همیشه خودمو با دیگران مقایسه میکردم اما هنوز همسرم باعث شد آرامش بیشتری داشته باشم به دلیل شرایط جسمی مشابهای که داشتیم .
دختران هم سن و سال خود را چگونه میبینی و چه پیامی داری؟
-مهمترین نکتهای که دوس دارم بگویم دیدن همنوعان خود یعنی رفتن به مکانهایی که افراد همجنس خود حضور دارند هدف خود را مشخص کنند و در راه رسیدن به آن تلاش کنند.
صحبت پایانی اگر دارید بفرمایید؟
-ممنون و تشکر از لطف شما که من را مورد عنایت خود قرار دادید و برای همه آرزوی سلامتی و شادی روز افزون دارم.
به نام آفریدگار عشق
عشق یعنی لحظه ناب دعا
عشق یعنی وسعت یک ادعا
عشق یعنی باغی از گلهای یاس
عشق یعنی دشتی از بوی گل راز و نیاز
عشق یعنی راز بودن ، زندگی
عشق یعنی ناب بودن ، بندگی
عشق یعنی پاک بودن ، عاشقی
عشق یعنی وسعت یا بندگی
عشق یعنی باغی از گلهای سرخ
عشق یعنی خون گلگون افق
عشق یعنی راز قلب عاشقان
عشق یعنی معشوق را در هر زمان
عشق یعنی کوهکن فرهادوار
عشق یعنی مجنون شدن دیوانه وار
عشق یعنی عاجز و بیادعا
عشق یعنی مغزور چون بیدادها
عشق یعنی سبزی چشمان خیس
عشق یعنی آن کمان پر خم و تیز
عشق یعنی روح لبریز از بلا
عشق یعنی بینهایت تا خدا
عشق یعنی من به جایت گریهام
عشق یعنی من به پایت زجهام
عشق یعنی عاشقی ، آوارهگی …


