تاریخ : یکشنبه, ۱۸ آبان , ۱۴۰۴ Sunday, 9 November , 2025

آن شهردار با اسب در باران آمد

  • کد خبر : 1978
  • 19 شهریور 1392 - 10:59

به گزارش خبرنگار صدای کوچصفهان : شنیده ها حاکی از آن است که به قرار معلوم شورای شهر کوچصفهان سر درس ” تصمیم کبری ” و ” آن مرد … در باران … نیامد.” را در حال تمرین می باشند.

همچنین در یکی از کلاس های درس آقای معلم … می گفت: مگر قرار است شهردار نصف جهان از اصفهان بیاید؟! ( منظور از نصف جهان کوچصفهان می باشد.) که ناگهان ناظم مدرسه سرش را انداخت تو کلاس و گفت: آن شهردار با اسب در باران آمد.

مادرم گفت: آخرش نفهمیدم کبری خانم تصمیمش چی شد؟

پدرم گفت: هزار بار گفتم این اسب چولاغ بدرد هیچی نمی خورد چرا دادید دست همسایه ؟

مادرم جواب داد: ابوالقاسم جان این اسب را گفتند برای کاری مهم می خواهند.

پدر: چه کاری ؟

مادر: شنیدم کبری خانم زن ا میرزا گداعلی در حال تصمیمی بود اگه اجازه بدید برم ببینم چی شده؟

پدر: دیگر نمی خواهد بپرسی خودم فهمیدم توی بازار شنیدم که می گفتند: آن شهردار با اسب در باران می آید – آن اسب چولاغ … می آید؟

ثبت دیدگاه

  1. باران می آمد …
    هم همه در بازار بالا گرفته بودآن کلاس بغلی که مهد کودک بود یکی که درشت تربوددست در دماغ ادای آن اسب چولاغ را در می اوردچون میخواست روزی شهردار شود .آن یکی که دماغ کوفته داشت توی بازیها داد میزد در کنار ان که هی قهر میکرد وهی بدنبال بابا می دوید دور ان دو که حالا نوبت عوض کردن جایشان بود.بالا وپایین میپریدندچه سخت بود بازی کردنو شیرینی خوردنوودنبال اسب چولاغ دویدن چوبهایتان را بر دارید شما هم سوار شوید بازی قشنگیست.صدای باران است .نه نه صدای زن امیرزاگدا علی ست مگر او بازی ما را خراب کند.راستی مدیر مدرسه می گفت اخر این کبری خانم همه ی شما را سوار اسب چولاغ کدخدا میکند.اما تا بزرگ شوید .چون آن شخص در باران با تصمیم کبری در کولاک همم می آمد. چون خود کبری بود.

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید تحریریه منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد، منتشر نخواهد شد.