در روزهایی که فضای مجازی و برخی خیابانها پر از ماسکهای ترسناک و لباسهای سیاه هالووین میشود، شاید زمان آن رسیده که بار دیگر به ریشههای فرهنگی خود بازگردیم. جشنی که بر پایهی ترس از مرگ و ارواح شکل گرفته، امروز در میان بخشی از جامعهی ما جای یافته است؛ غافل از آنکه این تقلید، چیزی جز پوشاندن نقاب بیهویتی بر چهرهی فرهنگی ما نیست.
ایران، سرزمینی است با تاریخی به درازای هزاران سال. از تمدنهای کهن سیلک و شوش گرفته تا شکوه تخت جمشید و اندیشهی زرتشت، این خاک مهد خرد، قانون، شعر و انسانیت بوده است. زمانی که بسیاری از کشورهای امروزی هنوز نامی در تاریخ نداشتند، در این سرزمین منشور حقوق بشر نوشته میشد و آیینهای شادی و مهر در دل مردم جاری بود. تمدن ایرانی بر ترس و تاریکی بنا نشده است؛ بر نور، عشق و آگاهی استوار است.
در آیینهای ایرانی، هر جشن پیام روشنی دارد. نوروز با خود زایش و امید میآورد، یلدا جشن پیروزی روشنایی بر تاریکی است، مهرگان نماد عدالت و دوستی، و سده ستایش آتش و خرد در دل زمستان. هیچکدام از این آیینها تقلیدی نیستند؛ هر کدام از ریشههای عمیق باور و تجربهی انسان ایرانی زاده شدهاند.
تمدنهای نوظهور شاید در زرق و برق خودنمایی کنند، اما در برابر درخت تناور فرهنگ ایران، ریشهای نازک دارند. هالووین، جشنی است گذرا؛ اما یلدا، جشن جاودانگی نور است. شاید بهتر باشد بهجای آنکه با تاریکی بیریشه سرگرم شویم، روشنایی ایرانی را دوباره به یاد آوریم.
زیرا در این سرزمین، نور همیشه میماند حتی در بلندترین شب
و به صراحت می توان گفت هالوین و هالوینی ها با ترویج ترس،وحشت وجنگ وگریز با امید آفرینی وشادی فاصله غیر قابل تصور دارند و به قولی آهن سرد را چکش می زنند.


