تحولات پرشتاب دنیای ارتباطات، عرصهای تازه از منازعات را رقم زده است؛ میدانی که در آن گلولهای شلیک نمیشود، اما ذهنها هدف قرار میگیرند. در جنگ شناختی، دشمن به جای مرزهای جغرافیایی، مرزهای فکری و عاطفی انسان را نشانه میگیرد. در چنین نبردی، «سواد رسانهای» به منزلهی سپری است که میتواند از مخاطب در برابر هجمهی اطلاعات نادرست و عملیات روانی محافظت کند.
جنگ شناختی با بهرهگیری از شبکههای اجتماعی، تولید محتوای دستکاریشده و القائات هدفمند، میکوشد واقعیت را دگرگون و برداشت عمومی را مهندسی کند. هدف آن، تضعیف اعتماد اجتماعی و ایجاد سردرگمی در ذهن شهروندان است. در این میان، جامعهای که از مهارت تحلیل و تفکیک پیامهای رسانهای برخوردار باشد، در برابر چنین تهاجمی مصونتر عمل میکند.
سواد رسانهای فراتر از مهارت در استفاده از رسانههاست؛ این توانایی به مخاطب میآموزد که هر پیام را بخواند، بفهمد، ارزیابی کندو آگاهانه به آن واکنش نشان دهد. فردی که از این توان برخوردار است، بهجای تسلیم در برابر موجهای خبری، به تحلیلگر هوشیار واقعیتها تبدیل میشود. چنین مخاطبی، نه صرفاً مصرفکنندهی محتوا، بلکه کنشگری فعال در زیستبوم رسانهای است.
توسعهی سواد رسانهای نیازمند عزمی ملی است. نظام آموزشی باید آن را به عنوان مهارتی پایهای در سطوح مختلف تحصیلی نهادینه کند. رسانههای داخلی نیز با صداقت، شفافیت و ارتقای کیفیت اطلاعرسانی، میتوانند به بازسازی اعتماد عمومی و تقویت تفکر انتقادی در جامعه کمک کنند.
در نهایت، آنگاه که ذهنها آگاه و تحلیلگر باشند، جنگ شناختی به بنبست میرسد.
سواد رسانهای، سپری است که هر شهروند با تکیه بر آن، از ذهن خود در برابر تحریف، شایعه و فریب پاسداری میکند؛ سپری که قدرت جامعه را نه در سکوت، بلکه در بصیرت و هوشیاری میجوید.


