تاریخ : دوشنبه, ۱۹ آبان , ۱۴۰۴ Monday, 10 November , 2025

ترتیب تولد و شخصیت

  • کد خبر : 4734
  • 18 تیر 1393 - 22:15

مقدمه:

آلفرد آدلر ترتیب تولد را به عنوان یکی از اصلی ترین عوامل مؤثر در شخصیت دوران کودکی دانست که بر مبنای آن سبک زندگی یک فرد پدید می آید. به طوری که حتی خواهران و برادران (با والدین مشترک) هم از شخصیت یکسانی برخوردار نیستند. ترتیب تولد کودکان، شرایط متفاوتی را پدید می آورند که اثری گسترده بر شخصیت فرد دارد؛ این همان چیزی است که آدلر بر اساس دوران کودکی خود ، بدان آگاه بود. او بر چهار موقعیت متفاوت تأکید داشت: فرزند اول، فرزند دوم ، فرزند آخر و تک فرزند که ذیلا به توصیف موقعیت و ذکر ویژگی های شخصیت آنها اشاره می شود:

موقعیت فرزند اول

فرزند اول خود را در موقعیتی منحصر به فرد و از بسیاری جهات تحسین برانگیز می یابد و والدین معمولا هنگام تولد اولین فرزندشان بسیار خوشحالند و زمان و توجه فراوانی را صرف این کودک می کنند. بنابراین ، فرزند اول توجه کامل و دربست والدین را دریافت می نماید. در نتیجه تا زمانی که فرزند دوم بدنیا نیامده است، فرزند اول اغلب حالتی شاد و ایمن دارد. بنابراین، تولد فرزند دوم ضربه سختی را به فرزند اول وارد می کند. زیرا در آن صورت از کانون توجه ثابت و پیوسته والدین خارج می شود و نمی تواند عشق و مراقبت والدین را به تنهایی (و بدون شریک) دریافت کند یعنی به تعبیر آدلر کودک در این زمان معزول می شود. فرزند اول باید بیشتر اوقات به این بی عدالتی گردن نهد و قبل از بیدار شدن کودک نورسیده ساکت و آرام باشد. و از درخواست حوائج خود صرف نظر نماید.

البته هیچ کس نمی تواند انتظار داشته باشد که فرزند اول چنین جابجایی شدیدی را بدون برپا ساختن مبارزه تحمل کند. او باید تلاش کند تا پایگاه پیشین خود را دوباره به چنگ آورد. تمام فرزندان او در اثر تغییر جایگاه خود در خانواده دچار ضربه می شوند، اما آنهایی که به طور افراطی نازپرورده شده باشند، ناکامی بزرگی را احساس خواهند کرد. علاوه بر این، میزان این احساس ناکامی بستگی به سن فرزند اول در زمان تولد رقیب- فرزند بعدی- دارد. در کل، هر چه سن فرزند اول در هنگام تولد فرزند بعدی بیشتر باشد ، احساس خلع شدگی و ناراحتی کمتری را تجربه خواهد کرد. برای مثال، یک کودک هشت ساله کمتر از یک کودک دو ساله در اثر تولد خواهر یا برادر خود دچار ناراحتی خواهد شد و نبرد برای بازپس گیری برتری از دست رفته، از همان آغاز محکوم به شکست است و اوضاع هرگز همانند گذشته نخواهد شد و فرقی نمی کند که فرزند اول تا چه اندازه در این باره تلاش می کند. با این حال کودک دست به هر کاری می زند و این ماجرا به مشکل رفتاری تبدیل می شود؛ به طوری که قواعد را زیر پا می گذارد ، لجاجت می کند، از خوردن یا خوابیدن امتناع می کند ( واز این قبیل) کودک با خشم از جا در می رود و البته والدین به احتمال زیاد مقابله می کنند و سلاح آنها بسیار نیرومندتر است. هنگامی که فرزند اول برای رفتار های جدید و مشکل آفرینی تنبیه می شود، این جریان را گواه دیگری برای تغییر شرایط می یابد و ممکن است به سادگی ، تنفر از فرزند جدید در وی شکل گیرد. زیرا به زغم او این نوزاد جدید است که سبب همه مشکلات است.

آدلر دریافت که فرزندان ارشد خانواده اغلب گذشته نگر هستند و دیدی بدبینانه و حسرت بار نسبت به آینده دارند. از آنجا که آنها مزایای قدرت را زمانی تجربه کرده اند و آن را فرا گرفته اند، این حالت در تمام دوران زندگی آنها می ماند. البته آنها می توانند قدرت را تا حدودی بر خواهران و برادران کوچکتر اعمال کنند. اما در عین حال (و به طور معمول) بیش از فرزندان کوچکتر در معرض قدرت والدین هستند؛ به بیان دیگر، همواره از آنها انتظار بیشتری می رود. نتیجه تمام این جریان ها این است که فرزندان اول میل به نگهداری برتری و اقتدار دارند. آنها به سازماندهنده های بسیار خوب، با وجدان و وسواسی نسبت به جزئیات تبدیل می شوند و نگرشی اقتدارطلبانه و محافظه کارانه پیدا می کنند. علاوه بر اینها، ممکن است در فرزند اول احساس ناامنی شدید و خصومت نسبت به دیگران پدید آید.

موقعیت فرزند دوم

فرزند دوم نیز موقعیتی منحصر به فرد دارد. از یک جهت هرگز قدرت و جایگاه محور بودن را تجربه نمی کند، زیرا آن جایگاه پیشتر توسط فرزند اول اشغال شده است. بنابراین اگر دوباره خواهر یا برادر دیگری پا به دنیا گذارد، فرزند دوم آن حس کودکانه خلع شدگی را که توسط فرزند اول احساس می شود، تجربه نخواهد کرد. علاوه بر این ، والدین نیز ممکن است در زمان تولد فرزند دوم دگرگون شده باشند. فرزند دوم تازگی فرزند اول را نیز ندارد و در نتیجه والدین در پرورش فرزند دوم ممکن است دل مشغولی و دل نگرانی کمتری داشته باشند؛ همین طور که آنها ممکن است به شیوه راحت تری با فرزند دوم برخورد کنند.

فرزند دوم از همان ابتدا جای پای خواهر یا برادر بزرگتر را پیش رو دارد و رقابت با فرزند اول در حکم چاشنی راه انداز برای فرزند دوم است، و اغلب موجب رشد سریع تر وی می گردد. فرزند دوم برانگیخته می شود تا از خواهر یا برادر بزرگتر پیشی گیرد و بدین ترتیب رشد حرکتی و گویائی او شتاب می گیرد. برای مثال، فرزند دوم به طور معمول در سن پایین تری از فرزند اول زبان باز می کند. از آنجا که دومین فرزند قدرت را تجربه نمی کند، پس چندان توجهی- در مقایسه با اولین فرزند- بدان ندارد و به آینده خوشبین تر است. معمولا با تولد فرزند دوم ، توجه والدین از کودک اول به کودک دوم جلب می شود که در اثر آن ممکن است فرزند دوم به رقابت جوئی و جاه طلبی کشیده شود.

موقعیت فرزند آخر

کوچکترین یا آخرین فرزند هیچگاه با ضربه خلع شدگی از سوی کودکی دیگر روبه رو نمی شود و بیشتر اوقات عزیز دردانه تمام خانواده است، به ویژه اگر فاصله سنی خواهر یا برادرانش از وی خیلی کم نباشد. در اثر نیروی ناشی از نیاز به پیش گرفتن از خواهر و برادران بزرگتر، رشد فرزند آخر اغلب سرعتی چشمگیر دارد. در نتیجه، اکثر این کودکان در بزرگسالی در هر کاری که به عهده می گیرند، کامیاب هستند. اما اگر فرزند آخر توسط افراد دیگر خانواده تا جایی لوس و نازپروده گردد که دیگر نیازی به یادگیری برای انجام کارهای خود نداشته باشد، درست عکس جریان بالا رخ خواهد داد. این کودکان ممکن است پس از آنکه بزرگ تر می شوند وابستگی و درماندگی دوران کودکی خود را حفظ کنند و به دلیل عادت نداشتن به تلاش و تکاپو و عادت به رسیدگی از سوی دیگران، در کنار آمدن با دشواریها و سازگاری های دوران بزرگسالی دچار مشکل شوند.

موقعیت تک فرزند

کسانی که تک فرزند هستند هیچ گاه- دست کم در کودکی- جایگاه برتری و قدرت را از دست نمی دهند. آنها به طور مستمر در کانون توجه خانواده قرار دارند. از آنجا که تک فرزندان در مقایسه با کودکانی که دارای خواهر و برادر هستند، زمان بیشتری را در کنار والدین سپری می کنند، اغلب خیلی زود بالدیه می شوند و سریعتر به رفتارها و نگرش های بزرگ منشانه دست می یابند. با این حال تک فرزندان هنگامی که بزرگتر می شوند و در می یابند که در عرصه های زندگی بیرون از خانه (مانند مدرسه) دیگر مرکز توجه نیستند ، احتمالا ضربه روانی شدیدی را تجربه می کنند . این افراد مشارکت در نقش محوری و یا حتی رقابت برای دستیابی به آن را فرا نگرفته اند و اگر تواناییهایشان به شناخت و توجه کافی برای آنها منجر نشود ، احتمالا یاس شدیدی را احساس خواهند کرد.

ترتیب تولد و موفقیت

تحقیقات نشان داده که فرزندان اول (و تک فرزندها ) در موفقیتهای تحصیلی ، منزلت حرفه ای ، درآمد و ثروت خالص پیشتاز هستند . برعکس ، فرزندان میانی در خانواده های پرجمعیت بدترین وضع را دارند .

مایکل گروس ، نویسنده کتاب ” فرزندان اول فرمانروایی می کنند و فرزندان آخر می خواهند جهان را دگرگون کنند ” اعتقاد دارد :

موقعیت یک بچه در خانواده ، شخصیت ، رفتار ، یادگیری و قدرت کسب معاش او را تحت تأثیر قرار می دهد . اغلب مردم درکی ذاتی از این مطلب دارند که ترتیب تولد به نحوی بر رشد تأثیر می گذارد ، اما چگونگی تأثیر مهم ومعنی دار آن را کمتر از آنچه که واقعاً هست ، در نظر می گیرند . کانلی نیز معتقد است : ترتیب تولد در شکل دادن موفقیتهای فردی مهم است ، اما این فقط در مورد بچه های خانواده های بزرگ ( با بیشتر از چهار فرزند ) و در خانواده هایی که منابع مالی و وقت والدین کم باشد ، صادق است . اما در خانواده های ثروتمند ، این تأثیر کمتر است .

ویژگی فرزندان با توجه به ترتیب تولد

فرزند اول، وظیفه شناس تر ، جاه طلب تر و سلطه جوتر از خواهر و برادرهای کوچکتر از خود هستند ، آنها در رشته های تحصیلی مشکل تری مثل پزشکی ، مهندسی و حقوقی می درخشند . همه فضانوردانی که به فضا رفته اند بزرگترین فرزند یا بزرگترین پسر خانواده شان بوده اند و در طول تاریخ نیز ( حتی زمانی که خانواده های پرفرزند معمول بوده است ) بیش از نیمی از برندگان جایزه نوبل فرزند اول بوده اند .

فرزندان وسط

این دسته از افراد به همسالان خود می پیوندند و به راحتی می توانند از خانواده جدا شوند در نتیجه آنها می آموزند که چگونه با منابع حمایتی دیگر ارتباط برقرار کنند . بنابراین به داشتن مهارتهای ارتباطی گرایش دارند . فرزندان وسط اغلب نقش میانجی و مصلح را بر عهده می گیرند .

فرزندان آخر

فرزندان آخر بیش از همه می توانند خلاق و جذاب باشند . از آن جا که آنها اغلب به عنوان توسری خور شناخته می شوند ، به مبارزه در جنبشهای برابری طلبانه گرایش دارند ( بچه های آخر اولین پشتیبانان اصلاحات پروتستان و نهضت روشنگری بودند ) آنها در روزنامه نگاری ، تبلیغات ، بازاریابی و هنرها موفق هستند .

تک فرزندان

تک فرزندها خصوصیاتی شبیه فرزندان اول دارند و مداوماً زیر بار انتظارات سنگین والدین هستند . تحقیقات نشان می دهد که فرزندان اول اعتماد به نفس بیشتری دارند ، خوش بیان هستند و احتمالاً بیش از بچه های دیگر از قوه تخیل خود استفاده می کنند . گرچه آنها پرتوقع نیز هستند ، از انتقاد متنفرند و ممکن است غیر قابل انعطاف و کمال گرا باشند .

دوقلوها

از آن جا که دوقلوها وضعیت برابری دارند و برخورد مشابهی با آنها می شود در اغلب موارد به هم شباهت دارند .

دکتر فرانک سولووی ، رفتارشناس و استاد در موسسه شخصیت و تحقیقات اجتماعی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا و نویسنده کتاب ” تولد برای شورش : ترتیب تولد ، پویاییهای خانواده و زندگیهای خلاق ” می گوید : فرزندان اول از نظر شخصیتی بیشتر از آن که شبیه خواهر و برادرهای خود باشند شبیه فرزندان اول در خانواده های دیگر هستند و فرزندان آخر بیشتر از آن که شبیه خواهر و برادرهای بزرگتر خود باشند شبیه فرزندان آخر در دیگر خانواده ها هستند .به نظر وی ، علت این امر آن است که خانواده با دیدگاه های متفاوتی به افرادی که در جایگاه های مختلف قرار دارند ، نگاه می کند .

آیا ترتیب تولد بر شخصیت تأثیرگذار است ؟ نقاط مثبت و منفی هر یک :

فرزندان اول خانواده

نقاط مثبت : آنها ذاتاً فرمانده به دنیا آمده اند . احتمالاً رئیس جمهورها ، فضانوردان و مدیرعاملین همه فرزندان اول خانواده هستند . فکر می کنند که همیشه حق و اولویت در هر کاری با آنهاست . فرزندان اول به دو دسته تقسیم می شوند : پرورش دهندگان افراد مطیع یا متحول کنندگانی سلطه جو . هر دو یکسان هستند فقط از روش های مختلفی استفاده می کنند . معمولاً فرزندان اول خانواده ، افرادی ایرادگیر ، مشکل پسند و دقیق هستند و عاشق توجه به جزئیات مسائل می باشند افرادی وقت شناس ، منظم ، و با کفایت هستند و دوست دارند همه چیز به بهترین نحو انجام شود . از مسائل غافلگیر کننده به هیچ وجه خوششان نمی آید .

نقاط منفی : معمولاً این افراد کمی بداخلاق ، ترشرو و بی احساس به نظر می آیند . گه گاه به خاطر زورگویی و فشاری که بر سایرین می آورند ، تهدید کننده و رعب آور هستند . چون فکر می کنند که همیشه حق با آنهاست و فقط خودشان همه چیز را می دانند و به دیگران اطمینان کمی دارند . همچنین ریاست مآب ، ایرادگیر و نسبت به اشتباهات حساس و نکته سنج هستند .

فرزندان وسط خانواده

نقاط مثبت : فرزندان وسطی ، افرادی خانواده دوست هستند که دیگران از بودن با آنها لذت می برند . مهمترین نیاز آنها ، آرام نگاه داشتن اقیانوس پرتلاطم زندگی است و شعار آنها ” آرامش به هر قیمتی است . اینها افرادی بسیار آرام و بی سرو صدا ، شیرین و دوست داشتنی هستند و شنوندگان خوبی به شمار می روند و مهرات زیادی در حل مشکلات دارند . چون همیشه هر دو جنبه ی یک مشکل را بررسی می کنند و دوست دارند همه را خوشحال کنند ، همین مسئله باعث می شود که مشاوران و میانجیگران خوبی باشند .

نقاط منفی : نسبت به فرزندان اول خانواده ، احساس سلطه گری کمتری دارند ، اما دوست دارند همه آنها را ستایش کرده و دوست بدارند یا حداقل با آنها احساس شادی و خوشبختی کنند . از آنجا که آنها سعی در راضی نگاه داشتن همه دارند ، ممکن است به افرادی وابسته تبدیل شوند . نمی توانند خوب تصمیم بگیرند تا جایی که باعث رنجاندن دیگران می شود . همچنین برای شکست و اشتباهات دیگران ، خود را سرزنش می کنند .

فرزندان آخر خانواده

نقاط مثبت : افرادی شاد و سرزنده اند که این شادی و سرخوشی را با خود همه جا می برند و دیگران را نیز از آن بهره مند می کنند . مهارت های مردمی آنها بسیار قوی است و عاشق این هستند که دیگران را با حرف ها و کارهایشان سرگرم کنند . هیچ کس برای آنها غریبه نیست و به سرعت با همه صمیمی می شوند . ارفادی برونگرا هستند و از وجود دیگران انرژی می گیرند و از ریسک کردن واهمه ای ندارند .

نقاط منفی : خیلی زود خسته می شوند . ازطرد شدن واهمه داشته و افق توجه آنها کوتاه است . افرادی خودگرا هستند و معمولاً به خاطر توقعات غیر واقعی خود از رابطه با دیگران ، عمر رابطه آن با دیگران بسیار کوتاه است .

ویژگی تک فرزندان

تک فرزندها افرادی مرتب و منظم با وجدان و ظیفه شناس و بسیار قابل اطمینان هستند و از قبول مسئولیت های مختلف واهمه ای ندارند . خوش بیان هستند واحتمالاً بیش از بچه های دیگر از تخیل خود استفاده می کنند و در اندیشه تغییر دنیا هستند .

آنها افرادی پرتوقع هستند و معمولاً از قبول اشنباهات شان سرباز می زنند و در برابر دیگران افرادی بسیار حساس و نفوذپذیرند که احساسات خیلی زود جریحه دار می شود .

تر تیب تولد و ازدواج

ازدواج فرزندان اول با همدیگر

فرزند اول سلطه جوست و همین امر می تواند در زندگی زناشویی مشکلاتی را ایجاد کند . چنانچه زن و شوهر (هر دو فرزند اول باشند ) و بخواهند امور زندگی را در دست گیرند ، قطعاً مشکلاتی به وجود خواهد آمد . آنها ممکن است حتی بر سر اینکه چه فیلمی را تماشا کنند با هم به توافق نرسند و طبعاً مشکلات شان در مسائل مهم تر ( مثل بزرگ کردن فرزندان یا محل زندگی ) جدی تر خواهد بود . البته در زندگی همه زن و شوهرها چنین اختلافاتی وجود دارد اما این گروه به واسطه ویژگی های فوق دگیر نداشتن چنین توافق هایی خواهند شد .

ازدواج فرزند اول با وسطی

ازدواج فرزند اول با وسطی یک زوج ایده آل را می سازد . این ترکیب بهترین زوج را می توانند تشکیل دهند زیرا فرزندان دوم آرام و زودجوش هستند ، و براحتی به خواسته های همسرسان تن می دهند چون به سلطه گری بچه های اول عادت دارند . فرزندان دوم وقتی با یک دستور بی چون و چرا از طرف هسرشان روبه رو می شوند ، زیاد سخت نمی گیرند و نمی رنجند اما در اینجا خطری وجود دارد و آن اینکه گاهی طرفی که فرزند دوم است بیش از اندازه خود و خواسته هایش را قربانی همسرش می کند و همین می تواند او را از آرزو های شخصی اش دور کند و این دور شدن از خود دیر یا زود مشکلاتی را ایجاد خواهد کرد . البته این مورد هم بیشتر بستگی به این دارد که فرزند اول چقدر سلطه جو باشد و همسرش چقدر انعطاف پذیر . از طرف دیگر ، حمایت های همیشگی بچه های اول می تواند ترس از زورگویی شان را کمرنگ تر کرده و به همسرشان دلگرمی بیشتری بدهد .

ازدواج فرزند وسطی با وسطی

ممکن است چنانچه زن و شوهر هر دو فرزند وسط باشند وجود ویژگی فداکاری در هر دو نفر زندگی را خراب کند . در نتیجه این ازدواج چندان توصیه نمی شود ، زیرا هر دو آنها روحیه ای حساس و مسالمت جو دارند و هیچ کدام تمایلی برای به دست گرفتن زندگی نخواهند داشت . در نتیجه ممکن است بسیاری از کارها روی زمین بماند و هیچ کدام خواسته خود را به راحتی مطرح نکند . در اینگونه ازدواج ، هر دو احساس می کنند در حال فداکاری هستند در صورتی که همسرشان اصلاً از خواسته آنها خبر ندارد ؛ هر چند بهترین انتخاب برای ازدواج فرزند وسطی است اما دو فرزند وسطی ممکن است به راحتی نتوانند با هم ارتباط برقرار کنند . بهترین توصیه برای این گونه زوج ها این است که هرچند وقت یک بار با هم حرف بزنند و خواسته های شان را بدون رودربایستی به هم بگویند .

ازدواج فرزند اول با آخری

این ترکیب برای ازدواج چندان بد نیست . اما می تواند مشکلات کوچکی را به همراه بیاورد ؛ فرزند آخر عادت دارد همیشه کسی مراقب او باشد و فرزند اول از فرمان دادن و ریاست کردن لذت می برد . فرزند آخر همیشه مورد توجه و محبت دیگر اعضای خانواده بوده است و به این توجه نیاز دارد ولی فرزند اول مستقل است و این نیاز را به پای ضعف او می گذارد البته از طرفی هم بچه های آخر به خدمت رسانی دیگران عادت دارند و از آنجا که بچه های اول هم عاشق راه انداختن کار دیگران هستند ، زندگی با یک بچه اول برای آنها جالب و آرام به نظر می رسد .

فرزند آخر با وسطی

ازدواج با فرزند وسط همیشه خوب است این یک قانون است که فرزند وسطی می تواند به راحتی هر کسی را خوشبخت کند ؛ خلق و خوی سازگار آنها باعث می شود که با هر شرایطی خود را وفق دهند ، بهترین توصیه برای این افراد این است که سعی کنند تمایلات یکدیگر را بهتر بشناسند تا زندگی بهتری داشته باشند زیرا در غیر اینصورت ممکن است هر دو مانند کودکان رفتار کرده و متحمل مشکلاتی در زندگی شوند .

برای ازدواج با تک فرزندها

تک فرزندها هیچ وقت یاد نگرفته اند که چطور باید با خواهر و برادرهای بزرگ تر یا کوچک تر کنار بیایند و همیشه خودشان تنها در خانه فرمانروایی کرده اند . این بچه ها با توجه به اخلاق والدین شان خصوصیاتی متفاوتی دارند . برخی شبیه فرزندان اول سلطه جو و مستقل هستند و عده ای مانند فرزندان آخر نیازمند حمایت و توجه دیگرانند ، بنابراین با توجه به شخصیت تک فرزندی زندگی متفاوتی خواهند داشت ولی در کل ازدواج با تک فرزندها چندان بد نیست چون آنها می توانند با تمام وجودشان به همسرشان عشق بورزند در نتیجه قبل از ازدواج با تک فرزندها باید به وضعیت تعامل اعضای خانواده وی نگاه کرد .

ازدواج فرزند آخر با آخر

این ازدواج پر از هیجان اما بدون دوام است و می تواند برای هر دو طرف پر از شادی و سرخوشی باشد؛ زیرا هر دو بدنبال یک زندگی پر از ریسک و هیجان هستند اما مسلما هیجان خواهی نمب تواند برای تمام زندگی جذاب باشد چون ممکن است هر دو طرف از زیر بار مسئولیت های زندگی فرار کنند و برای آنها گرفتن تصمیم های مهم سخت ترین کار دنیا باشد لذا همین مسائل می تواند دوام زندگی مشترک را دچار مشکل کند. زیرا این افراد یاد گرفته اند دیگران حمایت شان کنند و در نتیجه وقتی خودشان دو طرف زندگی باشند جای خالی خیلی چیزها را احساس خواهند کرد.

اخبار مرتبط

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید تحریریه منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد، منتشر نخواهد شد.